وجه تسمیه
بنا به نوشتة حاج علوان شویکی پس از مشاهدة ناحیة مزبور توسط یاران و افراد شیخ سلمان آنها ضمن پیشنهاد آن محل به شیخ سلمان به عنوان مکانی صعبالوصول جهت استقرار بنیکعب، خطاب به شیخ چنین میگویند: «هذا هو الفلاح» یعنی این مایة نجات است. از این رو در آن ناحیه مسکن گزیدند و آن را «فلاحیه» نامیدند. شیخ سلمان به همة طوایف و عشایر بنیکعب چه آنهایی که در شط العرب بودند و چه آنهایی که بر رود کارون ساکن بودند دستور داد تا اطراف فلاحیه قلعهای بنا کنند. قلعه فلاحیه در سال ۱۱۶۰.ق بر گرد فلاحیه احداث شد و رود فلاحیه را از میان آن شهر گذراندند. [۶]
کسروی در کتاب خود هیچگونه اشارهای به وجه تسمیه روستای سلمانه و شهر فلاحیه نمیکند. به اعتقاد کسروی، فلاحیه دهی از ناحیه دورق بود که شیخ سلمان بر آبادی آن افزوده و آنجا را شهر ساخته... و به نام آن همه نواحی فلاحیه خوانده شد. [۷]
او برای این سخن خویش به صورت پینوشت توضیحی را ارائه داده که بنا به نظر بعضی از نویسندگان، نه تنها نارسا و نامفهوم است بلکه موضوع را پیچیدهتر و مبهمتر نموده. وی سال آبادی فلاحیه به دست شیخ سلمان را سال ۱۲۶۲.ق ذکر کردهاست. مستندش در این خصوص عبارت «فی الفلاحیه خنزیر سکن» است که براساس مادة تاریخ به سال ۱۲۶۲.ق رسیده. سپس برای رسیدن به عدد ۱۲۶۲ توضیحی ارائه داده که این توضیح ، بر اساس نظر عبدالنبی قیم در کتاب "پانصد سال تاریخ خوزستان" نادرست است [۸]، قیم در کتاب خود نوشته است : اما اشتباه بزرگ کسروی این است که ظاهراً فراموش کرده شیخ سلمان از سال ۱۱۵۰ تا ۱۱۸۲.ق حاکم بنیکعب بوده و هشتاد سال پیش از آن تاریخ یعنی هشتاد سال پیش از ۱۲۶۲.ق فوت کرده. [۹] کسروی در ادامه سخن خود بنای شهر فلاحیه توسط شیخ سلمان را قبول ندارد و معتقد است که فلاحیه قبلاً روستایی بوده و شیخ سلمان آن را آباد نموده و تبدیل به شهر گردانیدهاست. او برای این سخن خویش این استدلال را مطرح میسازد که اگر «شیخ سلمان آنجا را بنیاد میگذاشت چرا بایستی فلاحیه بنامد و سلیمانیه ننامند.» [۱۰] از نظر قیم این سخن، سخنی نااستوار است و به عنوان یک حکم کلی همه جا و در هر دورهای قابل اعمال نیست. اما با وجود این ظاهراً کسروی فراموش کرده که پیش از این روستایی به نام «سلمانه» نامگذاری شده و دیگر نمیتوان دو ناحیه و یا دو شهر را به یک نام نامید. به هر حال استقرار بنیکعب در فلاحیه و ایجاد استحکامات در آن شهر، به علاوه موقعیت جغرافیایی آن یعنی قرار گرفتن در میان نیزارها و در میان آب، به همراه زمینهای حاصلخیز اطراف آن، شکوفایی و رونق کشاورزی و افزایش قدرت دفاعی بنیکعب را به دنبال داشت و در نهایت موجبات تقویت حکومت کعبیان و افزایش اقتدار آنها شد. [۹]
تاریخچه
دوره سی و دو ساله حکومت شیخ سلمان (۱۱۸۲-۱۱۵۰.ق) را باید نقطه عطفی در تاریخ بنیکعب است. در این دوره بنیکعب با مهاجرت از قبان سوی دورق و بنای شهر فلاحیه پایههای قدرت خویش را مستحکم کردند. در سال ۱۱۶۰.ق بنیکعب در جستجوی زمینهای حاصلخیزتر رو سوی دورق نهادند. این کوچ و این مهاجرت به صورت دستهجمعی بود و همة افراد اعم از زنان و کودکان و پیرمردان و همه چهارپایان را در برگرفت. به احتمال زیاد قرارگرفتن قبان بر ساحل شمالی خلیج فارس و شورهزار بودن بخشهایی از آن، افزایش جمعیت بنیکعب و ناکافی بودن زمینهای قبان و در مقابل سرسبزی و خرمی دورق و فراوانی آب آن ناحیه از عوامل اصلی مهاجرت دستهجمعی بنیکعب بودهاست. این بار بنیکعب برخلاف مهاجرت قبلی (از دشت میناو به قبان) گروهی را به عنوان پیشقراول اعزام نکردند، بلکه همگی از قبان به دورق مهاجرت کردند. [۹] به هر حال ترک قبان توسط بنیکعب تا حدود بسیار تأمل برانگیز است. به ویژه اینکه کعبیان برای تصاحب قبان جانفشانیها کرده و خونهای بسیاری را در راه آن اهدا کرده بودند. از طرفی دیگر، مهاجرت دستهجمعی به نقاط دیگر به نوبة خود خطرات فراوانی را در بردارد. حاج علوان شویکی علت مهاجرت دستهجمعی بنیکعب به دورق و ترک قبان را شکستن سد سابله توسط کریمخان زند میداند. او خاطرنشان میسازد چون سد سابله بشکست و آب قبان را فراگرفت، شیخ سلمان و بنیکعب از قبان کوچ کردند. [۱۱]
قدر مسلم حاج علوان در این روایت دچار اشتباه شدهاست. چون همانطور که بعد ذکر خواهد شد، مهاجرت بنیکعب حوالی سال ۱۱۶۰.ق صورت گرفته. اما حملة بزرگ کریمخان بر شیخ سلمان بنیکعب و شکست سد سابله در سالهای پایانی حکومت شیخ سلمان بوده، کمااینکه نیبور جهانگرد معروف حمله کریمخان به شیخ سلمان را به سال ۱۷۶۵.م مطابق ۱۱۷۹.ق روایت کردهاست. [۱۲]
به احتمال بسیار زیاد شورهزار بودن زمینهای قبان و حاصلخیزی زمینهای دورق به همراه افزایش جمعیت بنیکعب و عدم تکافوی زمینهای قبان، بنیکعب را به مهاجرت و کوچ از قبان سوی دورق تشویق کردهاست. اما عامل اصلی مهاجرت بنیکعب، حرکت مولا مطلب بن سیدمحمدخان بن سیدفرجالله خان مشعشعی حاکم دورق در ربیعالاول سال ۱۱۶۰.ق از دورق به منظور تصرف حویزه و فرمانروایی بر آن ناحیه بودهاست. [۱۳] بنیکعب پس از ترک قبان، ابتدا در «شاخه الخان» منزل گزیدند.[شاخه الخان نام روستایی است در ۵۳ کیلومتری شمال آبادان، بر سر راه جاده آبادان ـ اهواز و در ده کیلومتری شمال دارخوین. برخی آن را «شاخت الخان» مینویسند که غلط است.] [۹]
حاج علوان شویکی همچنین خاطر نشان میسازد که شیخ سلمان دستور داد بین نهر «دمیله» نهر «موسی»، نهری از کارون شکافتند و نام آن را «سلمانه» گذاشت.[نام «سلمانه» مأخوذ از نام شیخ سلمان است. «سلمانه» باید نام روستا باشد نه نام نهر یا جوی یا رود. چون در عربی رود یا نهر، مذکر است و روستا، مؤنث. علاوه بر این سلمانه در حال حاضر نام روستایی است بر ساحل شرقی کارون و در ۲۶ کیلومتری شمال آبادان، بر سر راه جادة اهواز ـ آبادان] [۹] ظاهراً در همان هنگام، از سوی عراق بر بنیکعب یورش برده و شیخ سلمان، این حمله را دفع میکند. حاج علوان نام و هویت مهاجمان را ذکر نمیکند، فقط از «حملة مردم عراق» یاد میکند. متعاقب آن شیخ سلمان به طوایف دریس و نصار دستور میدهد که بر ساحل شط العرب مسکن گزینند. [«دریس» و«نصار» نام دو طایفه از طوایف بنیکعب است. این دو طایفه در حال حاضر در روستاها و شهر آبادان ساکن هستند، تجمع نصار بیشتر در قصبه (اروند کنار فعلی) است. کمااینکه برخی آن را به نام «قصبه النصار» یعنی قصبة محل سکونت نصار مینامند. مرحوم نعمتا... یبّاری شعری سروده و قصبه را به نام «قصبه النصار» یاد کردهاست.] [۹]
به احتمال زیاد مهاجمان از طریق شط العرب و پس از عبور از آن به بنیکعب یورش بردهاند و شیخ سلمان با استقرار طوایف دریس و نصار بر ساحل شرقی شط العرب درصدد دفع هجوم مهاجمان بودهاست. پس از آن بنیکعب به زعامت شیخ سلمان رو سوی «شط عبدالاحد» نهادند و بر ساحل آن فرود آمدند. در آن هنگام طایفة بنی خالد ساکنان اصلی شهری بر ساحل رود جراحی بودند. با نزدیک شدن بنیکعب به زمینها و آبادی بنی خالد، آنها احساس خطر کرده در اندیشة نابودی بنیکعب برآمدند، از این رو توطئه قتل شیخ سلمان در مهمانی را طرحریزی کردند. شیخ سلمان با آگاهی از این توطئه، با تمام قوا بر بنی خالد یورش برد و آنها را شکست داد.
حاج علوان شویکی دنباله حوادث را اینچنین روایت میکند: پس از شکست بنیخالد، شیخ سلمان به دنبال مکانی صعب الوصول بود تا با استقرار در آن مکان از گزند دشمنان و متجاوزان در امان باشد و آنها نتوانند به راحتی به آن مکان حمله کنند. از این رو، افراد او ناحیهای صعبالوصول را که آب اطراف آن را فرا گرفته و در میان نیزارها قرار داشت به شیخ سلمان پیشنهاد کردند. [ با توجه به توصیف حاج علوان، مکان موردنظر به دلیل مرتفع بودن در میان نیزارها قرار داشته و احتمالاً تالاب شادگان در آن زمان که آب جراحی فراوانتر بوده، اطراف این مکان را فراگرفته بود.] [۱۴] احمد کسروی در کتاب خویش، فقط خروج بنیکعب از قبان و فرود آمدن آنها در «شاخه الخان» را ذکر کردهاست. از این رو حوادث و رویدادهای بعد از آن که حاج علوان آنها را روایت کرده، در کتاب کسروی نیامدهاست. او فقط به این نکته بسنده میکند که چون داستان کشته شدن نادر به یقین پیوست بار دیگر «کعبیان» راه خود گرفته را به دورق رسانیدند و دستههای افشار را که در آنجا نشیمن داشتند بیرون کرده خویشتن در آنجا نشیمن گرفتند. [۱۵] این سخن کسروی، سخن نااستواری است، چون به اذعان خود کسروی، نخستین کار سیدمبارک (حکومت ۱۰۲۵-۹۹۹.ق) این بود که دورق را که به دست افشاریان افتاده بود از دست آنان درآورده پدرش مطلب را در آنجا به حکومت برگماشت. [۱۶] علاوه بر این حاج علوان هیچگونه نامی از وجود افشار در دورق نکردهاست. [۱۴]
این منطقه در قدیم با نام دورَگ و بخشی از آن با نام دورق شناخته میشد. این نامها در زمان ورود اعراب به صورت دورق و سُرَّق تلفظ شد.[۱۷]
در جوار شادگان قدیم نیز روستایی به نام بوزی قرار دارد که آن را با باسیان قدیم یکی دانستهاند. (یاقوت حموی یکی از تیرههای ایرانی کرد را باسیان ذکر کردهاست.)[۱۷]
بعدها طایفه بنی خالد در محل شادگان فعلی نشیمن گرفت و در سال ۱۱۶۰ قمری شیخ سلمان کعبی بر این طایفه غلبه کرد و شادگان فعلی را با نام فلاحیه بنیاد گذاشت.[۱۷]
مُسَعَّر بن مهلهل در سیاحتنامه خود (بنا به نقل یاقوت حموی) مینویسد:
از رامهرمز به دورق آتشکدهها در دشت این منطقه دیدم و در این ناحیه ابنیه عجیبه و معادن بسیار است. در دورق آثار قدیمه از قباد بن دارا باقی است. آنجا گوگرد زرد دریایی دارد که گوگرد آن در جای دیگر یافت نمیشود. قومی از راویان به دورق منسوبند.[۱۸]
شادگان دارای دو دانشگاه به نامهای دانشگاه آزاد اسلامی شادگان و دانشگاه پیام نور میباشد.
چهرههای سرشناس
ملا فاضل سکرانی یکی از شاعران معروف و چهرهای ماندگار این شهرستان میباشد.[۱۹]
امام شوشتری میگوید: نام شادگان در قدیم سروق (معرف سورک) بوده... سرق نام منطقهاست که کرسی یا مرکز آن دورق بودهاست. از آنجا که در طول زمان به سبب شرایط اقیلمی، اجتماعی، اقتصادی و... در سطح جامعه افسانههای پی ریزی شده و به مرور باورها را میسازند، افسانهها نیز به قدمت تاریخ شهر شادگان نیز ساخته شدهاست.
اهالی محلی درباره نام این شهر افسانهها میگویند از جمله : چند تن از صحرا شادگان عبور میکردند که ناگهان با مار بزرگی روبهرو شده، آن را میکشند و شهر بر میگردند، به همین جهت به لهجه عربی محلی نا این شهر اشفنه بالفلاحیه میگذارند یعنی (در سرزمین دشت ماری دیدیم) از طرفی (فلاحه) به زبان عربی به معنی کشاورزی و کشت و زرع و (فلاح)، اسم فاعل آن به معنای کشاورز و کشت و زرع کنندهاست و چون این ناحیه از نظر موقعیت کشاورزی نسبت به سایر مناطق خوزستان از وضعیت مناسب تر و بهتری بر خوردار است شاید به همین سبب نام دورق را از آن برداشته و فلاحیه را جانشین آن کردهاند.
اما از سال ۱۳۲۴ شمسی بنابر تصویب نامه هیأت وزیران اسم این شهر تغییر کرده شادگان نامیده شد. شادگان در دی ماه ۱۳۸۵ تابعیت خود را از خرمشهر از دست داد، و خود شهرستان مستقل گردید
نظرات شما عزیزان: